ویلای شماره 2 (ویلای شهرک دریاچه)
Villa No.2
برخلاف تکنیک معمولی که در سایر پروژهها استفاده میکردم که عموما با تعریف یک دیاگرام و از پیشبرد آن دیاگرام در پلان و مقطع شکل میگرفتند، طرح این پروژه را بر مبنای یک اسکیس سه بعدی پایهریزی کردم.
اطلاعات کلی
شرح
دو مسئله شکلدهنده اسکیس اولیه پروژه شدند: اولی علاقه شدید من به تعریف داستان در پروژه بود، منظورم تعریف پروژهای است که روندی را تعریف میکند و در این روند اتفاقات متفاوت به یکدیگر مربوط میشوند. علاقهای که برخی پروژههای کوربوزیه در من ایجاد کرده بود، مسئلهای که در بسیاری از پروژههای کوربوزیه حضور پررنگ دارد و شاید تا امروز کمتر به آن توجه شده. مسئله دوم شکل دادن نقاط مهم این داستان بر اساس نقدی از محیط پروژه بود. با وجود نزدیکی پروژه به دریا ساختار شهرکی که سایت پروژه در آن واقع شده بود تمامی رابطه انسان با این طبیعت بکر را به کلی از میان میبرد. نه نسیم دریا در محیط این شهرک حس میشد و نه دیدی به این طبیعت در شهرک وجود داشت، مگر اینکه شما درست در مقابل دریا و در پشت آخرین ردیف ویلاها قرار میگرفتید. بدین ترتیب بود که ابتدا مهمترین نقطه داستان را سطح افقی معلقی بر فراز شهرک در نظر گرفتم! گسترده در بالاترین سطحی که قوانین شهرک اجازه میداد، تا با ایستادن بر فراز محیط مسموم شهرک در ارتباط با طبیعت اطراف آن قرار بگیریم. مسئله مهم قرار دادن این سطح در ارتباط با نقطه آغاز داستان یعنی در اتصال خیابان شهرک با پروژه بود که در ابتدا با یک حرکت اسپیرالی و به صورت پیوسته به یکدیگر متصل شدند که بدین ترتیب فضای جدیدی را نیز در میان پروژه پدید میآوردند، فضایی شبیه به حیاط مرکزی در الگوی خانههای ایرانی.
در اولین جلسه ارائه طرح به کارفرما، کارفرما متراژ درخواستی خود را به دوبرابر افزایش داد، کاری که از دیدگاه من به نابودی ایده طرح شده میانجامید، اما در روند شکل دادن این ایده بر اساس متراژ جدید، کاملا بر خلاف انتظار من مسئله پروژه با تعریف خاصی که از فضای منفی ارائه کرد غنیتر شد! برای اعمال این نظر به صورت ساده طرح اولیه را بر روی یک پایه مکعب مستطیل شکل به طول و عرض خودش قراردادم (به منظور اضافه کردن یک طبقه) درست مانند مجسمهای که روی پایهای قرار گیرد، در مرحله بعد این پایه با پروژه ترکیب شد و بدین ترتیب طرح در تعادلی میان حرکی اسپیرالی آن و رفتار فضای منفی که شبیه به برشهایی در داخل یک مکعب شده بود قرار گرفت. این دوگانگی طرح که در ترکیبی یگانه و در گفتگو با یکدیگر قرار میگرفت رابطهای جدائیناپذیر میان فضای منفی که پروژه به صورت یک حیاط مرکزی آنرا احاطه کرده بود و سطوح پیوسطه طرح که از زمین به باغ روی سقف ختم میشد برقرار کرد.
سایر اجزای طرح نیز بر اساس مشاهدات در هنگام ساخت پروژه شکل گرفتند. همانند لبههای بیرون زده سطوح که بر اساس بازنمائی جای دقیق تیرها در پروژه شکل گرفت و به آن حالتی مجسمهوار بخشید.
بعد از اتمام پروژه متوجه مسئلهای شگرف شدم. در اینجا پروژه ای شکل گرفته بود از ترکیب کیفیت فضای معماری ایرانی که در فضاهای منفی پروژه نمود میکرد و مسئله پیوستگی سطوح در معماری مدرن که همواره بعنوان یکی از مسائل پایه در ریشههای معماری مدرن مطرح میگردد. اما شکلگیری این مسئله در این پروژه پیشبینی نشده و طرح نشده بود.